نگاهم بیقرار هجوم قدم های توست
و تو با خبری
اما…
هرگز از جاده ی دلم گذر نمی کنی…
::
::
دیـالوگِ همیشه یـک نفـره ام را
هـی مـرور میکـنم تا وقتی به چشم هایت میرسم حرفی برای گفتن داشته باشم ،
اگــر “انگشت های هیــس” دوبـاره ژسـت عــاشقانه ام را به هـم نزنند…
::
::
سرم سنگینی حرفی را دارد
که توان گفتنم نیست
زبانم دنبال فرصتی
و چشمم
دنبال محرم رازی می گردد
بی تاب دیدنت هستم!
::
::
هوای عصرهای من عجیب تـو را کم دارد !
آغوش تـو را کم دارد !
نفس های تـو را کم دارد…
www.ashkbaran.loxblog.com
نظرات شما عزیزان: